ستاره سوسوزن من کجائی
دقایقی توی زندگیت هستن که دلت اونقدر برای کسی تنگ میشه که میخوای اون رو از تو رویات بکشی بیرون و توی دنیای واقعی بغلش کنی...رویایی رو ببین که میخوای...جایی رو برو که دوست داری...چیزی باش که میخوای باشی...چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی رو دوست داری انجام بدی
یک غرور بر آواز های مغموم حنجره ات
بر آستان مخمل دیدگانت مرا فریاد کن و بر شمعدانی گل هایت مرا برویان با کدام گل سرخ جواب محبتهای تو را کنم
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو ... من نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم کردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا برنیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سرمیزنی در حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم.